راه رهایی

از گیر و دار این زمین خاکی رها شو.

راه رهایی

از گیر و دار این زمین خاکی رها شو.

مشخصات بلاگ
راه رهایی

✳ماییم و نوای بی نوایی✳
✳بسم الله اگر حریف مایی✳
.
.
.
.. و سرانجام خدا از روح مقدسش به انسان این اشرف مخلوقات دانایی بخشید و به او حکمت آموخت و او را با پیکره دانش و خرد آشنا کرد تا با کمک اندیشه های والا آنچنان که شایسته انسانیت است در راه کشف حقیقت گام بردارد.
آفرینش انسان ذره ای از مهر اوست و علم جلوه ای از ذات بیکرانش
♥با عشق به خداوند علم و انسان♥
.
من «متحرکی در مسیر کمال» هستم!
می روم تا با دانش ناچیز خود، و فرصت زندگی کوتاه دنیایی ام، کوله باری از تجربه پر کنم و به سوی سعادت مطلق ، به پرواز درآیم؛
این منم، متحرکی که مثل ذره ی نادیدنی غبار، در تاریکی ها گم شده و سعی دارد با شناخت خود، خلق، خلقت و خالق، به سوی معبودش به پرواز در آید!
.
.
.از بیان عقایدم، هیچ ابایی ندارم؛
مطالب این وب، مطلقا نوشته ها و سروده های خودم هستند، از کپی بی اجازه ی مطالبم رضایت ندارم.

آخرین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
نویسندگان

لحظه ی سخت خداحافظی.

دوشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۳۰ ب.ظ


«مکالمه ی من و وجدانم»

همیشه دور خودم حصار بلند و بالایی می کشیدم و خودم را بی احساس جلوه می دادم، تمام تلاشم را می کردم تا به کسی یا چیزی عادت نکنم!

آخر میدانی؟ اگر وابسته شان شوم دیگر نمی توانم خداحافظی کنم!

-آری! تو آنقدر احساساتی هستی که از پژمرده شدن گلبرگی ساعتها به گریه می افتی!، برای کتانی های مدرسه و کیف هایت قصه تعریف می کنی و با کتاب هایت درد و دل می کنی!

-این را یادت رفت که از صندلی ام برای اینکه رویش می نشینم و او دردش میاید معذرت خواهی می کنم!

-باید اعتراف کنم مادرت حق دارد به تو «عجیب الخلقه» بگوید!!!

-حالا میدانی چه شده؟ منی که تا این حد عاشق و احساساتی ام باید با مدرسه ای که سه سال در آن درس خواندم خداحافظی کنم و بروم! والله نمی شود بالله نمی شود!

با معلم ها، با دوست ها، با سرایدار ها ، معاون ها، با مستخدم ها و درخت های توت حیاط مدرسه که اردیبهشت ها پر از توت می شوند!

می دانی وجدان جان؟! اصلا دلم نمی خواهد بروم اما به قول پدرم «تغییر سرآغاز پیشرفت است»

-این را بدان که این سه سال نگذشته اند، بلکه این تو بودی که از آنها گذشتی، امروز از ایستگاه این مدرسه گذشتی، فردا از دبیرستانت، از دانشگاه و... و روزی می رسد که از این دنیا هم می گذری!

-بس است دیگر... چرا قضیه را اینقدر فلسفی می کنی؟

-این یک واقعیت است شاید یکی از حکمت های پنهان عوض شدن مدرسه ها هم همین باشد! هان؟ تا حالا بهش فکر کرده بودی؟

-آری...اما با رفتن و گذشتن از این ایستگاه، آنچه می ماند فقط دلتنگی است.

-نه،،، علاوه بر این ، خاطره و علمی که با خود به همراه میبری هم برایت می ماند.

-وجدان جان؟؟ من خیلی از آینده می ترسم! 

-نگران نباش، خدایی که دیروز و امروز بوده فردا هم هست، او زودتر از تو به فکر بوده و به یقین آینده ات را به نیکویی منظم کرده؛

-نمی دانم، دلم آشوب و ذهنم پریشان است...

-بدان خداوند آنچه به مصلحتت باشد برایت تقدیر می کند! یادت هست معلم علوم مان چه می گفت؟

- آری.....

.لا حول و لا قوه الا بالله ❇هیچ دگرگونی و تغییری نیست مگر به خواست خدا.

.


 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی